درد و دل کاغذی من

ساخت وبلاگ
سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی…که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادیسلام ای رفته از دستی، که میدانم نمی آییوَ میدانم برای من، امیدی رفته بر بادیبه خاطر داریَم آیا؟ ،به خاطر دارمت،آری!سلام ای باورِ پاکی، که از چشمم نیفتادیتو در من زنده ای،…هستی!، گمانم دوستت دارمکه با هر واژه ی شعرم، عجینی، مثل همزادیسکوتم را نکن باور، خودت هم خوب میدانیکه در اشعارِ من چیزی، شبیهِ داد و فریادیفلانی وصفِ این حسرت، مگر در شعر میگنجد؟!تصور کن درِ حجله، بمیرد تازه دامادیاسیرِ عشقِ من بودی، زمانی…لحظه ای، روزیرهایت کردم و گفتم: پرستویم تو آزادینوشتی :بی تو میمیرم، خرابت میشوم عمریخلافِ آنچه میگفتی، ببین حالا چه آبادی!!نه پیغامی، نه پسغامی، چه راحت بردی از یادَم!نه حتی نامه ای…شعری، برایِ من فرستادیحقیقت زهر تلخی شد، که آگاهانه نوشیدماز این هم تلخ تر باشی، همان شیرینِ فرهادیمحمدرضا نظری درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 14:20